اولین حضور....حس اولین حضور

کودک دلبند من .....هنوز هم برای من کودک دلبند من.

سینه هایم از دیروز حس گرفته اند و مثل همیشه من گمراه....شاید به قول محیا ، من هاجر بین سراب درد سینه ماهیانه یا جوشش هورمون مادری در سینه هایم.

امشب دومین شبی است که نصف شب برای ادرار بیدار شدم.نمی دانم این وجود اکسیژن خالص هوای توست در رگهایم یا سرمازدگی اول پاییز.

من نمیدان اما هر چه هست نیکوست چرا که مرا یک قدم دیگر به تو نزدیک میسازد.اما اگر تو درون دلم لانه کرده ای فاصله بینمان صفر نیست، منفی بی نهایت نیست...

تو منی و من توام،

کودکم رفته ام در رویا......تکیه داده ام به دیوار اتاقت ای عزیز دلم و باز هنوز عزیز دلم.واژه نا مانوس برای من و تو.......

خیال میکنم.میچسبانم.میبرم .میدوزم.میخرم.کودکم.

این دیوار رو برات کاغذ دیواری میزنم.این یکی تکه را کاغذ دیواری طرح دار....اینجا چندین فرشتم میچسبانم.برای مراقبتت عزیزم.

اینجا یک قاب عکس از من 9 ماهه و پدر صبورت که دیگر مریض و افسرده نیست.میخندد تااااااا عمق دلش.مثل هر مرد منتظر دیگری.

کودکم پدرت این کمدهای مسخره را خواهد کند.برایت یک ست کمو و میز درست خواهد کرد....

اتاق صورتی رنگ است.با پرده صورتی و پانل پرده های طرح گل انگلیسی.اگر یک دختر خوشبو هستی تو عزیزم......که فقط پانلها را عوض خواهم کرد.اگر پسری آرام چون پدرت هستی عزیزم کل اتاق عوض خواهد شد.

صورتی نوزادی و آبی نوزادی ،،،،،،،،، خدایا نصیب همه ما منتظران کن،

لابد میگویی چرا آمدی نصف شب ای بنده عصیان کار.شاید هم این حس را به من دادی تا عذابم شدیدتر شور فردا اگر عادت ماهیانه بیاید و این حباب را بترکاند.

من دیوانه را بلند کردی نصف شب ای خدای من.

ما زمینی هستیم.مادرم که مرا به حیات آورده.......از او که به فرزند نزدیک تر نیست....او را هم ازش دور میشدویم ای خدا.

از تو که دلگیر شوم هم به تو میگویم.خواه این خیال باشد یا رویا تو تنها انکور وصل ما هستی.

تو امید مایی و آگاه.تو نامه نانوشته درون مرا میخوانی.نمیگویم مرا ببخش....ببخش که به تو خدای سلطان ......حرفهای بدی زده ام...به هر حال این هم یک حس بدی است که تو در ما آفریدی.

تو آفریدی باز این احساس را که من خودم را آماده مبیکنم حتی برای فردا که شاید خبر خوبی به من ندهی.و دلداری میدهم الان خودم را در صفا.....دوباره میبینم در مروه که کودکی آرام خوابیده درون دلم .و این سعی مرا تا عصر فردا چه کند.

از تو برای همه زنان....برای همه شان ای خا .کودکی میخواهم .بوسه ای میخواهم بر کنج لبهایشان.ببوسشان این زنان منتظر دا.سبز کن دامانشان را این بهار.که پاییز بهار دوم است،

ممنونم ای خدا


تاریخ : 22 مهر 1393 - 11:17 | توسط : ماناس | بازدید : 559 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام
(بعد از تائید منتشر خواهد شد)


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی