پاییز

سلام پایییز زیبای من.

خدایا سلام .ممنون که پاییز را برای من آفریدی.

در این پاییز زیبا به من یک هدیه بده


تاریخ : 31 شهریور 1393 - 19:19 | توسط : ماناس | بازدید : 507 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

نیامدی

دیشب پری آمد و تو نیامدی.

دلم گرفته . خدایا منو میبینی؟ یه ندا بده خواهش میکنم.نشون بده به من خودتو.


تاریخ : 29 شهریور 1393 - 16:59 | توسط : ماناس | بازدید : 513 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

جمعه تنش

جمعه ها همیشه برایم حس خوبی نداشت.و این ریشه در کودکی من دارد. دوست ندارم بخوابم تا لنگ ظهر.دوست دارم بیدار شوم.یک رفیق پایه داشته باشم و بزنم بیرون از خانه آخر هفته ام.بروم به خیابانهای ساکت.بروم به مرکز شهر .در آن هویت صبحگاهی قدم بزنم.لبخند بزنم به آفتاب.یا بروم به پارک عزیزمان.نگاه کنم به آن همه هیاهوی مردم شاد.به دختری که روسریش را در گردنش پیچیده و با موزیک شاد آذربایجانی ریتمیک طناب میزند و میخندد و انرژی گروهش را میریزد در قلب مردم...

اما لورل خواب است.و اگر برم سراغش میگوید بدخواب شدم.

این جمعه یک اضطراب شدیدی در قلبم هست.بودن و نبودنت.

ای کودک ریز من کاش بودی.تا عصر که زمان پریود من است باید صبر کنم و این انتظار از درد دندان بدتر است.مهمان دارم و یارای بلند شدنم نیست.تا شب فرصت زیاد است.شاید اگر تو حضوری از خود به من نشان دهی ای کودک ریز من، من تا آخر شب میشوم آن دختر شاد 10 ساله.لطفن شادم کن.

خوایا سلام.بگذار تد را با نام خودت صدا کنم ای مهربان من.خدایا چقدر شیرین است تحمل رنجی که حس کنم از سوی تو باشد. خودت خوب میدانی من دیوانه را...آن روز برفی یک هفته پس از ..... را که من زدم از خانه بیرون.و راه رفتم و ذرات ریز یخ تیز میخورد توی صورتم و سرم گیج میرفت و من دنبال یک آرامش از تو بودم.گذشت آن روزها.خدایا ممنونم از لطفت.از نظری که به من میکنی.

برای مشکل دیگری که داریم هم انگار گوشه چشمی به ما کردی.نگاهمان کن.ما محتاج نگاه توییم.چشمم را بستم و تو را تصور کردم.جلوی چشمم یک ارچه توری آمد با بهترین نقش دنیا و حس کردم تو آن نظم م جود در آن طرحی.تو خدای بیکران و ذرات.

خودم را و وجودی دیگر اگر هست درون من به تو میسپارم.مرا نا امید نکن.به تو امیدوارم. ای خدا. ای پروردگار. ای صدا ی عظیم هستی.ای گرمای وجود.

.....................

ساعت 12 ظهر است. دسر ها و سالادم رو درست کردم.میز رو چیدم.لورل آهنگ شاد گذاشته و اتاقش رو تمیز میکنه.خیلی کمک میکنه. قراره سر ظهر هم  کل خونه رو جارو بکشه.حس میکنم یه هیجان خاصی داره. منم مرغ ها رو بار گذاشتم برای سوپ.برنجم هم شستم و خیسوندم. سیب زمینیهامو لورل برام دندونه ای خرد کرده و گذاشتیم تو یخچال.گوشت گذاشتم بیرون تا باز شه.الانم میخوام برم گردو چرخ کنم برا فسنجون.

خدایا تا عصر کنارم باش.بعدش هم


تاریخ : 28 شهریور 1393 - 16:33 | توسط : ماناس | بازدید : 604 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

هستی یا نه؟

سه شنبه شب که خوابیدم با احساس بودنت خوابیدم.حس میکردم هستی چون بی بی چکم بعد از یه ساعت مثبت شده بود.احساس خوبی بود .احساس امیدواری به بودنت.لورل (شوهر) خوشحال بود و اسمی که برات انتخاب میکرد رو تکرار میکرد و منو اذیت میکرد.

 

صبح ساعت 6 بیدار شدم.رفتم یه بی بی گذاشتم . گرفتم خوابیدم 8 بیدار شدم.اما فقط یه خط وجود داشت. اعصابم ریخت به هم.از خوش خیالی دیروزم.دپرس بودم .شب هم عروسی دعوت بودم.به هر حال گذشت دیروز.

 

امروز صبح زود دوباره یه بی بی چک گذاشتم و یه هاله ای از خط دوم کمرنگ شد.خیلی خیلی محو.زیر نور شدید به صورت یک هاله معلوم بود.و من آمدم سر کار.

 

با احساسی غیر قابل وصف.

آیا تو هستی؟ میشنوی؟ حس میکنی که من چقدر برای بودنت دعا میکنم.کاش نشان بدی به من که هستی.

فردا خودت را به من نشان بده.این دریای خیالی من را سراب نکن.من محتاجم به حضورت.

 

خدایا هر آنچه که به من بدهی از لطف بیکرانت هست.این خواسته من را بشنو ای خدای بیکران.


تاریخ : 27 شهریور 1393 - 17:13 | توسط : ماناس | بازدید : 550 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

بی بی چک....هست انگار که نیست

شب یک بی بی چک گذاشتم و منفی شد.چون دمای بدنم بالا بودانتظار داشتم دو خطش مثبت بشه اما نیود.صبح هم یه بی بی چک گذاشتم و منفی بود.ظهر که از سر کار آمدم یه بی بی چک گذاشتم و منفی بود.انداختم توی سطل .یک ساعت دیگه که داشتم سطل رو تمیز میکردم دیدم یه هاله ای هست از خط دوم و انگار که نیست. نمیدانم هستی یا هنوز در قلب خدایی.؟ ای کاش در دل من بودی عزیزم و میماندی . اگر بدانم که هستی، آه اگر بدانم که هستی عزیزم.
تاریخ : 26 شهریور 1393 - 01:30 | توسط : ماناس | بازدید : 556 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

7 روزانتظار.آره یا نه

دیروز عصر سردرد و استفراغ شدید داشتم.امروز هم خیلی حالم خوب نیست. دمای بدنم یه دره بالا هست. نمیدونم حامله هستم یا نه. به هر حال. 

علامت خاصی ندارم. تا خدا چی بخواهد. منتظریم دیگه.


تاریخ : 21 شهریور 1393 - 05:51 | توسط : ماناس | بازدید : 511 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

سخت

امروز 11 سیکام بود.کیت منفی شد.

دوشنبه که 14 سیکل هست میرم یونو.

چقدر سخته این پروسه.


تاریخ : 15 شهریور 1393 - 07:28 | توسط : ماناس | بازدید : 520 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

7 روز دیگر

سلام عزیرم.کاش هفته بعد بیایی اگر خدا صلاح بدونه.

زندگی یک گذره.اینجا هم یه ذره سخت میگذره.


تاریخ : 10 شهریور 1393 - 00:57 | توسط : ماناس | بازدید : 499 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

سیکل دوم

سیکل دوم شروع شد.

ده روز که بگذرد من دوباره وارد فضای بی وزن خواهم شد.معلق و منتظر خواهم شد.این انتظار شیرین است خدایا اگر تو همراهم باشی.مرا به حال خودم رها نکن.مرا لایق و شایسته لطفت کن ای خدا


تاریخ : 08 شهریور 1393 - 17:16 | توسط : ماناس | بازدید : 491 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی