سلام ای ساک خال 7در6 میلیمتری.
سلام لک های بی وجدان.
دیروز عصر لک دیدم.رفتم پیش لورل و گفتم ببخشید ناراحتت میکنم اما من لک دیدم.
برق چشمهایش پاک شد.حس کردم.رفتم نشستم روی مبل و لورل خیره شد به من و سکوت شد...
بلند شدیم لباس پوشیدیم.زنگ زدیم به آژانس و آمدیم بیمارستان.
شیاف و سرم و بستری.
صبح رفتم سونو.دکتدر گوشی اش را برداشت و شروع کرد حرف زدم راجع به یک فلاسک شیشه ای.
یخ زدم روی تخت.سونو را گذاشت و گفت یک ساک حاملگی 7 در 6 ..جنین با ضربان قلب...........مشاهده نشد.
ریختم به هم و آمدم پایین.دم در سونو لورل منتظر بود.
آمدیم بالا نشست کنارم.نگاهش کردم و اشکم سرازیر شد.3 ساعت تمام.چانه ام لرزید و اشکم سرازیر شد.
حالا دوباره تکرار روزهای امید و ناامیدی است.
چقدر خوب است که ناامید دوست شیطان است.باشه پس امیدوار میشوم به خدا.به سپیدی و میگویم من دیگر هیچ علامت بارداری ندارم اما امیدوارم.باشه امیدوارم تا هفتهبعدی.شاید تو آن فرشته من در آن ساک لانه کنی