افت فشار

خوب.

من نشستم خونه و منتظر شنبه بعدی هستم..یعنی 10 روز دیگه.که برم براس سونو.

 

البته تصمیم دارم شنبه برم به دکتر فبلیم تا ببینم اون چی میگه یعنی میشه 3 روز دیگه.

راستش میترسم و دلم میخواد نظر دوتا دکترم رو بدونم.حس میکنم شاید مثلا لازم باشه بهم شیاف بده که دکتر خودم نداده

حالم خوبه.فقط افت فشار دارم.بعضا پاهام یخ میشه و مربای به رو میریزم تو آب و سر میکشم.

درجه حرارت بدنم بالاست.بین 36 تا 37

معمولا 36.6

............

دوست عزیز اگه اینجا رو میخونی برام دعا کن عزیزم.ممنون میشم.

برای همه خانمهای منتظر نی نی دعا کن عزیزم.


تاریخ : 27 آبان 1393 - 19:01 | توسط : ماناس | بازدید : 748 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

یه خبر تقریبا خوب

سلام.

خوب من دیروز که یک روز از موعد پریود گذشته بود تست بتا دادم.و رفتم دکتر.

بتا برابر 250 بود.و دکتر تو مطبش که سونو کرد چیزی ندید.گفت ساک هنوز تشکیل نشده.و بهم گفت دو هفته دیگه بیا.

دیگه همین.

حالا من این هفته رو خونه هستم.تا خدا چی بخواد.

صبح با خدا حرف زدم و گفتم من این وضعیت رو میندازم تو دامن تو ای خدا.خودت برام بهترینش رو مقدر کن.

تا الان که خدا ، همیشه باهامون بودی.خدایا هوامونو داشته باش.

خدایا برای همه اونایی که زن آفریدیشون ، قدرت زایش رو عنایت کن.ببخش به همه.تو که بخشنده ای.تو که حیات دادی تو که به ما رحم دادی پس بارورش کن ای خدا.

برای همه دختران خوبی که دلشان استقلال میخواهد، دلشان میخواهد در این پاییز خوبت دست عشقشان را بگیرند و قدم بزنند و بروند در خانه شان.در آشپزخانه خودشان برای عشقشان آشپزی کنند.خدایا هوای دلشان را داشته باش. برایشان از خانواده ای خوب ، بختی خوب مقدر کن ای خدا.

ممنونت هستم.خدای زیبای من.ای خدای سفید بیکران من.خدای خنک وجود من


تاریخ : 25 آبان 1393 - 16:21 | توسط : ماناس | بازدید : 788 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

26

خوب امروز روز 26 من هست.ديروز خونه مامانم بودم و استفاده از بي بي چك ميسر نبود.تا جمعه هم دوست ندارم استفاده كنم .صبح جمعه جايي دعوتم.و اولين كاي كه ميكنم اينه كه بي بي چك استفاده كنم.خيلي سعي ميكنم مثبت باشم.و انگار كه يك تجربه جديد رو ميگذرونم.دوست ندارم اصلا از گذشته ها توي ذهنم بيارم.هر چند گاهيي ياداوري ني ني اول پوست قلبمو ميكنه.

دوست دارم فقط تمركز كنم رو اينكه اگر يك ني ني كوچلو توي دل منه پس حتما سالمه و حسابي داره بزرگ ميشه.

به اين تمركز ميكنم كه اگه ني ني من بياد اين وبلاگ يه تغييري ميكنه و ديگه اون ميشه مخاطب من.

الان دگمه شلوارم رو باز كردم و نشستم.دلم نميخواد ريزترين فشاري بهش بياد.همش معلقم .ميگم هست يا نيست.بعضا ميگم 100 درصد هست.بعضا ميگم اين ماه هم روز 30 ام پريود ميشم مثل ماه قبل.خيلي حس خاصيه.ميشينم و يه خيال ميسازم و ميترسم نكنه يه حباب باشه خدايا.......

الان نشستم و دارم آجيل ميخورم.همش بادومها رو كخ ميخورم به نيت ني ني ميخورم.آسپرينم رو خوردم و همين الان كه دست زدم نوك سينه ام دردناكه.و دوباره رفتم تو فاز 100 مثبت............

دوست دارم و آرزو دارم همه چي خوب باشه.اگه ميخونه كسي اينجا رو دعا كنه من رو .و همه خانمهايي رو كه منتظر ني ني هستن.

و اما از لورل ميگم .لورل ميگه بابا حامله نيستي و مرتب داره گوشزد ميكنه كه مبادا خيال پردازي كني.ميگه كاري نكن كه اگه حامله شي به هم بريزي.

يكمي از ذهنم هم بگم.انسان موجود بديه.بعضا فكراي بدي مياد سراغم و ميشم يه آدم بد.و زود افكار زشتم رو ميشورم و ميخوام يه آدم خوب باشم خدايا.

ميدونم كه همه نظام دست توئه اي خدا.پس ديگه امتحانم نكن.كمي با من راه بيا.خواهش ميكنم ازت اي خدا


تاریخ : 21 آبان 1393 - 20:13 | توسط : ماناس | بازدید : 779 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

روز 24

خوب.لورل ديروز بي بي چك خريده بود.

منم شب رفتم و يكي رو استفاده كردم.يه دقيقه بعد يه خط كوچولوي خيلي كمرنگ مشخص شد .و دوباره بحران شروع شد.

شيطون گولم زد صبح هم يه دونه گذاشتم.اونم مثبت بود كمرنگ اما.

امروز روز 25 سيكل منه.حالا من موندم چرا بي بي چك بايد اينقدر ارزون ميشد كه 10 تا 10 تا ميخريديم؟

كاش دونه اي 100 هزار تومن بود.خخخخخخخخخخخخخخخخ


تاریخ : 20 آبان 1393 - 16:56 | توسط : ماناس | بازدید : 794 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

5 روز دیگه

خوب.دوباره من رسیدم به هفته 4 سیکلم.

یعنی تا جمعه بشه دوباره من هوایی میشم و علامتهای کاذب بارداری میاد سراغم.

صورتم جوش زده.یا مثلا درد نوک سینه دارم. همش میگم ابن ماه دیگه نی نی اومده.چه میدونم.اما از طرفی هم بیخیال میشم و میگم توهم زدم.ولش کن.

یه برنامه چیدم برای تولد لورل.و خودمو سرگرم میکنم باهاش. الان هم حس میکنم دیگه درد سینه ندارم.برای همین دیگه کلا بیخیال شدم.

البته من همبشه عجول بودم.یادمه تو محل کارمون 3 سال پیش قرار بود یه برنامه ای اجرا شه.تا به سرانجام برسه من کشتم خودمو و بقیه ریلکس بودن.بدم میاد از این اخلاقم.نمیتونم خودم رو مدیریت کنم.


تاریخ : 19 آبان 1393 - 04:27 | توسط : ماناس | بازدید : 792 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

كار جديد

سلامممممم.

خوب.اممروز روز 22 من هست.اين ماه چون بي خيال بودم خيلي زود گذشت.حس ميكنم خبري نيست.ولي بهتره تا جمعه هم نا اميد نباشم.هي هي هي.پس تا جمعه.

بايد بي خيال شم و بسپارم به زمان..هر چه پيش آيد خوش آيد.راستش حس ميكنم از حس افسردگي خارج شدم.

قراره يه كار جديد انجام بدم.يه سايت ميزارم با كليي تم تولد براي دانلود.

امروز ميرم رو يه تم كار كنم.حالا نميدونم چي باشه.فكر كنم اولي پرنسس باشه.يه عالمه وسايل تزئيني خوشگل براي تولد دختراي خوشگل با تم پرنسس.

پس فعلا


تاریخ : 17 آبان 1393 - 17:11 | توسط : ماناس | بازدید : 785 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

نه آن

حیات نه آن چیزی است که من تصورش را داشتم.

لورل نه آن لورلی هست که من میشناختمش.

 

خدا هم نه آن خدایی است که من میشناختم.انگار که مرا نمیبیند.


تاریخ : 08 آبان 1393 - 18:38 | توسط : ماناس | بازدید : 785 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

مردادی میشی؟

سلام کوچولو.

دارم روزهام رو زندگی میکنم.خیلی سعی دارم آروم باشم اما آخه عزیزم تو خوابم خیلی تاثیر داره نبودنت که.خواب خوبی ندارم.مرتب خواب مربوط به تو رو میبینم.شب یه خوابی دیدم.آش دندونی درست کردم و نذر کردم سال بعدی برات آش دندونی درست کنم و پخش کنم.این خواب من بود.میدونی خودت حتی حوصله نوشتن هم ندارم.فقط یه چیزی بهت میگم بشنو ازم.

ببین من چقدر اذیت شدم.خودت میدونی چی ها رو میگم.بیا و بمون دیگه.من تحمل ندارم


تاریخ : 05 آبان 1393 - 20:55 | توسط : ماناس | بازدید : 769 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

یه شروع تازه و زیبا

عزیزم سلام.خوبی؟ کجایی تو الان؟

من از امروز قراره یک ماه خوب و زیبا رو تجربه کنم.مهربون باشم و عاشقانه زندگی کنم.

من که چندین سال تلاش کردم تا تو بیای توی یک آرامش خوب زندگی کنی.. و اینجور که معلومه تو دوست نداری تو شرایط استرسی به این دنیا سفر کنی عزیزم.دوست دارم یه روزی این نوشته های منو بخونی و بدونی که من خیلی مبارزه کردم تا به این حالت برسم که کل استرس زندگی رو بزارم کنار و برات با دستهای گرمم بنویسم.

لورل هم تقریبا داره متوجه میشه که من چقدر تو این 7 ماه اذیت شدم.چه روزایی گذروندم من.خدا میدونه.

به هر حال...

نمیخوام فکر کنم.شاید این افکار منفی تو رو بترسونه.حتی تصمیم دارم از روزی که تو اومدی یه وبلاگ جدید باز کنم و اثری از افکار منفی توش نباشه.دوست دارم برات از خوبیها بنویسم.از روزای قشنگمون.از خدایی که حواسش بهمون هست.و فقط هم از اون بخوایم تا کمکمون کنه.میخیوام خدا رو لمس کنی تا وقتی بزرگ شدی دچار پوچی نشی.دعا کنی و باهاش حرف بزنی.عزیزم.

من دیگه برم .خیلی حرف زدم.حس میکنم شنیدی این حرفا رو.راستش به حیات قبل از آمدن به دنیا اعتقاد دارم.مثلا خودم حس میکنم قبلا یه دختر شاد بودم تو یه خونه بزرگ ویکتورینی زندگی میکردم.در قرن 18 و یه کشو داشتم با کلی کلاگیس و کلی لباسهای پف پفی..............


تاریخ : 03 آبان 1393 - 21:11 | توسط : ماناس | بازدید : 757 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی