هیزم جهنم من

خدایا سلام

تو میدانی ای خدای من مرا و حالم و آینده ام را.اول و آخر مسیر این قطار را تو میدانی.قطارهایمان را از راه راست بگذران.مسیر زیبایی برایمان انتخاب کن.ما همه به تو نزدیکیم .نزدیکتر از کسان دیگر.

.ممنونم از تو که مرا زن آفریدی.این درد و این تحمل، این تلخی و این شیرینی.خدای دلهره های من در لحظه های دماسنج من.به امید نیم درجه افزایش دمای بدنم و احتمال بارداری.

ای خدای غربت های من در اتاق تنهایی ام.ای خدای غربت من در لحظاتی که نمیدانستم و درک نداشتم که بچه چیست؟ به چه دردی میخورد؟ آیا فقط یک عذاب بیشتر نیست؟ با خودم میگویم خدا خواست من بزرگتر شوم و احساس کنم.نیاز کنم.لمس کنم.اما به خودم می آیم و میبینم خدا به من آن فرزند را داده بود.چرا منتظر آزمایشات بیشتر نماندم.چرا به او توکل نکردم.چرا با دست خودم جانم را از بین بردم.و به اینجا که میرسم امید هیچ بخششی از خدا ندارم.فرقی بین من و آن شخص پای چوبه دار نیست.او میمیرد و پاک میشود.من مانده ام و کابوس هایم.و یک روی سیاه. و خدایی که میدانم بیشتر کارهایی که انجام میدهد عمدی است .دارد مرا میسوزاند و هر چند وقت یک بار یک هیزمی جدید میگذارد به این آتش عذاب.و بر گناهم میافزاید یک گناه دیگر را.گناه حسد را.و من تحمل میکنم و نمیتوانم چیزی بگویم.

 

 

 

 


تاریخ : 27 مرداد 1393 - 16:38 | توسط : ماناس | بازدید : 479 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام
(بعد از تائید منتشر خواهد شد)


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی