خداوندا از تو ممنونم.به خاطر حق حیاتی که به من دادی. من آن ذره ای بودم که شنا کردم درون رحم مادرم و به حیات رسیدم.من آن ذره میلیمتری در بطن مادرم بودم که حس خوشبختی نداشت ظاهرا از ازدواجش با پدرم.من آن نوزاد کوچکی بودم با پاهایی بسیار تپل که بعد از زایمان اول مادرم که نوزادش را 5 دقیقه قبل از زایمان از دست داد ، به مادرم بخشیدی.و او ذوق میکرد از شستن لباسهای کوچک من در آن خانه تمیزش.من آن وجودی هستم که سالیان تمام مادرم مرا بزرگ کرد با زجرهایی که کشید.من همواره از تو خواستم ای خدای مهربان تا او را زنده نگاه داری تا من جبران فداکاری هایش را بکنم. از روزی که کوچولویم را از دست دادم تازه فهمیدم مادر یعنی ...........
فهمیدم حیات یعنی مادر.ادامه حیات یعنی مادر.مادر یعنی کسی که خدا به او اجازه آفریدن داده.کسی که سر رشته کلاف دنیا دست اوست.