سزای من

دیروز پری شدم و سیکل ماهانه من 27 روزه شد.خیلی خوشحالم که به حالت های سابق برگشتم. نمیدونستم پری شدن هم اینقدر شادی داره.شارژ شدم و یه انرژی خاصی اومد سراغم.موهای ژولی پولی رو اتو زدم.لباس پوشیدم و رفتم باشگاه.دیروز کلاس ایروبیک داشتم و قبلش با دستگاه کار کردم.یک ساعت و نیم دیگه برگشتم خونه.اما انرژی روحی نداشتم.شوهر اومد رفتیم خرید میوه و سبزی.خونه که برگشتیم یه لیوان آب هویچ درست کردم .بد از خوردنش من حالم گرفت و گریه کردم.شوهر اومد و دلداری داد و گفت که من اون رو هم ناراحت میکنم.من خوابیدم به هر زوری بود.چند بار بیدار شدم.خواب دیدم من دوباره بچه ام سقط شده و گذاشتمش تو باغچه خونه مامانم.و نگاش میکنم.یه جنین کوچولو بود توی کیسه آب.اما دستش جدا از بدنش رشد کرده بود.زجر کشیدم.روش کلی خاک ریختم تا شوهرم نبینه.و تو دل خودم گفتم اصلا بهش نمیگم من حامله بودم تا غصه نخووره از سقط.

چقدر بدم میاد از خودم.من تو زندگیم به هر آنچه خندیدم یا ایراد گرفتم سرم اومده.یادمه همیشه میگفتم خانمایی که بچه نمیخوان چرا رعایت نمیکنن تا مجبور نشن سقط کنن.سقط یعنی اینکه یکی رو میکشی. تو همه 6 سال جلوگیری من یه اشتباه هم نداشتم که منجر به حاملگی بشه.اما خدا منو در شرایطی قرار داد که من نمیتونستم تصمیم بگیرم که نی نی 3 ماهه را سقط کنم یا نگهش دارم.ای کاش احمق نبودم.ای کاش نگهش میداشتم حتی اگر قرار بود مشکلی داشته باشه.نمیدونم اون الان کجاست.وقتی کورتاژ کردن و جلوی چشمم توی ظرفی اونو بردن.خدایا میدونم که منو نمیبخشی.من سربلند از این جریان بیرون نیومدم.میدونم گناه کردم.من حق یک انسان رو گرفتم.حق حیات رو.دیوانه کننده است.کاش نگهش میداشتم.الان 6 ماهش تموم میشد.بعد از چهار ماه از اون کابوس خدایا نی نی دوم رو به من دادی.حامله که بودم شب خواب دیدم یه پسر خوشگل دارم اما تا اومدم بغلش کنم دستم رو که انداختم زیر بغلاش گوشتش جدا شد اومد تو دستم.بیدار که شدم گفتم خدا ازم میگیرتش.و خدایا نی نی  من رو ازم گرفتی.و شکنجه شروع شد.با قرص سقطش کردم.و چقدر درد داشتم.خدایا همون زجر من باشه.همون سزای کار بد من باشه.خواهش میکنم.من اشتباه کردم خدایا.من رو ببخش.تو که بخشنده بودی.خدای مهربان تو که همیشه کنارم بودی.من تو را پس زدم.اما خواهش میکنم برگرد.کنارم باش.میدانم که کارم بخشیدنی نیست.شاید اگر تو بخشیدی آن پسر کوچولو هرگز نخواهد بخشید.شاید این یک درد خواهد بود در تمام سینه ام تا به ابد.درد پشیمانی بی فایده.شاید خدا هنوز مرا زجر دهد.منطقی هم نیست که او مرا ببخشد.


تاریخ : 19 تیر 1393 - 16:54 | توسط : ماناس | بازدید : 580 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

  • سلام خاله مهربونم امیدوارم کمی به خودبیاییداب رفته هرگز برنمیگرده واین استرس وناراحتی که شما ذهنتون رو به اون درگیر کردین براتون اصلا خوب نیست بجای دردواظهار پشیمونی بهتره قران بخونی وازخدای خود طلب مغفرت بکنید تاانشالله به حرمت شهید این ماه عزیز شماروهم صاحب یه فرشته ناز بکنه وبهتره از یه عطاری خوب واسه ارامش خودتون یه دم کردنی حتما بگیرید واسه ارامشتون خیلی خوبه
    منتظر خبرای خوب وروحیه عالی شماهستیم الهی امین

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام
(بعد از تائید منتشر خواهد شد)


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی