حدود 16 سال پیش آخرین باری بود که من مشهد رفته بودم.این بار سفر 3 روزه خوبی داشتم.صبح جمعه بیدار شدم.و با شوهر رفتیم حرم.خیلی خلوت بود.در میان اون همه احساس خوب دعا کردم.نمیدونم چرا حس گریه داشتم.حس میکردم به خدا نزدیک شدم.و اون ضریح یعنی دری که خدا پشت سرش بود.سعی میکردم از خدا برای همه دعا کنم.برای مادران منتظر.برای بیماران.برای خانواده و شوهرم.دعا کردم برای مامان هایی که مشکل دارند.که انشالله تا سال بعد مامان بشن و با نی نی هاشون برن اونجا.خودم هم سال بعد همین موقع انشالله میرم.دوتا جوراب کوچولو خریده بودم.یکیش آبی و یکیش صورتی.اونا رو هم با خودم بردم توی حرم.خدایا ازت خواهش میکنم ما رو موفق کن.